Sunday, December 31, 2006

کفل دموکرات مهوش




















گاهی چشمم به شعر هایی میخورد که منقلبم میکنند. این یکی از اون شعرهاست که من آن را فوق العاده دوست دارم.

شاعر: رضا فرمند
کفل دموکرات مهوش

در پُروکُپ*، این بار تاریخی

در این بار، کز روح بزرگان کلمه سرشار است

دارم به تو می اندیشم مهوش

دارم به یادِ ارجمندِ تو می نوشم.



تو هَوَس‌کار بودی مهوش! همین!

و با رقص دست و سرین‌ات، هوس مردان را روشن می کردی.

تو تباهکار نبودی! تو ستمکار نبودی.

تو ریاکار نبودی! تو سیاهکار نبودی.

تو راههای زندگی را قُرُق نکرده بودی

تو دکانِ هزارنبش دین نگشوده بودی

و به زور به مردم کالاهای کهنه‌ی ایمان نمی فروختی

تو در چهارراههای آزادی، با گلوی اوباش عربده نمی کشیدی

تو هوس‌کار بودی! همین!



تو هرگز کسی را به دیدن رقص‌ات وانداشتی

و ترانه هایت را هرگز به زور به گوش مردم نخوراندی.

هر گز کسی را وانداشتی که بگوید که کفل تو زیباترینِ کفل هاست

هر گز کسی را وانداشتی که به کفل تو بگرود

تو هوس‌کار بودی. همین!

و کفل تو، دمکرات‌ترین کفل ها بود

چرا که هیچ کفلی را به زور نرقصاند.

و به هیچ کفلی توهین نکرد!

***

زور، وحشی است مهوش!

زور، چرکین است!

زور، نادان است!

زور بی پرنسیب است!

زور، خاستگاه همه‌ی تبهکاری هاست!

و تبهکاریِ ناب، در شکستن قلم هاست، در بستن دهان‌هاست.

و تبهکاریِ ناب، شلیک ایمان است؛

زندانی کردن زندگی‌ست!



تو خواهر آزادی بودی مهوش!

تو خواهر مهربانی بودی!

تو هرگز! هرگز! خوراک مردم را به پُرسش نخوراندی!

تو هرگز! هرگز! نوشاک مردم را به پُرسش نچشاندی!

تو هرگز! هرگز! پوشاک مردم را به گیره های پُرسش نیاویختی!

تو هرگز! هرگز! سخن های مردم را در روزنامه ها نبستی

تو به هیج کسی یک کلمه‌ی ناروا نگفتی

و در پارک ها و جشن ها در کمین شادی مردم ننشستی

تو حتی، توهین‌ کنندگان‌ات را به دادگاه نکشاندی

جوابشان را هم ندادی!

و با لبخندت، به دیدن نابسامانی هم رفتی.

تو خواهر آزداگی بودی مهوش

تو ماه بودی، ماه!

من اگر می توانستم در سایه‌ی لُمبرهای دمکراتِ تو می زیستم مهوش

تا در سایه‌ی پرچم های زور

اگر برای رقص سرین تو جایی نباشد

برای آزادی هم نخواهد بود مهوش



من با همه‌ی واژه هایم که خواهران تواند

یادت را می بوسم مهوش

دست و سرین گرامی‌ات را می بوسم

چه راست باشد! چه کج!



تهران اگر بزرگ شود

برای رقص کفل تو هم جا خواهد داشت.

کفل تو هرگز به روی زندگی مردم ننشست.

کفل تو هرگز نگفت که کفل نیست

کفل تو هرگز به کفل های دیگر پاپوش ندوخت.

کفل تو هرگز با خودش مسابقه نداد که بعد بگوید

همه به آن رای داده‌اند و بهترین کفل است

کفل تو هر گز به کفل های دیگر شاخشانه نکشید

و عکس‌اش را به زور به خوردِ چشم مردم نداد

تو دموکرات‌ترین کفل ها را داشتی مهوش!



من با همه‌ی واژه هایم که خواهران تواند

یاد‌ت را می بوسم مهوش

دست و سرین گرامی‌ات را می بوسم

چه راست باشد! چه کج!



سرین تو با درخشش‌اش همه‌ی حرف هایش را می زد

تو راستگوترین، اخلاقی‌ترین کفل ها را داشتی مهوش

تردامنان، تباه‌اندیشان

قربانیان اخلاق نادان

سرین‌ات را به زرورق هوس می پیچیدند و به خلوت می بردند

و در کوچه و بازار، ناسپاسانه محکوم‌ات می کردند

تو پاک‌ترین کفل ها را داشتی مهوش!

***

تو هیچ بدهکاری به اخلاق نداری مهوش!

سرین تو کفل های نه ساله به بغل هوس نفرستاد!

سرین تو هماغوشی را سنگسار نکرد!

سرین تو خوابگاه‌ِ مردم را به جستجوی گناه نگشت!

سرین تو در برابر همه، انگشت‌اش را بی شرمانه به باکرگی زنان نکشید!

سرین تو به راستی مهوش هچ‌یک ازاین کارها را نکرد!



من با همه‌ی واژه هایم که خواهران تواند

یادت را می بوسم مهوش

دست و سرین گرامی‌ات را می بوسم

چه راست باشد! چه کج!

و در شعرم، با سری افراشته

رقص‌ات را به صحنه می برم

و ترانه‌هایت را پخش می کنم.

*****************************************************

* Le Procope یکی از قدیمی‌ترین بار-رستوران های پاریس

واقع در اودئون. پاتوق بزرگترین نویسندگاه فرانسه

چون روسو، ولتر، بالزاک، هوگو، ورلن...



پاریس. ۲۶ ژوئیه ۲۰۰۴

FROZEN NIAGARA

Monday, December 25, 2006

پسا پسا پسا پسا پسا مدرنیسم -2






محمد حسن نجفی
شاعر پست مدرنیسم

1 - رورا

رورا !
دست ات را
بگذار
روی دست ام
ــ می خواهم تاخیر بشوم ــ

فکر میکنم منظور حسن جون به جایتاخیر تبخیر بوده. لهذا از رورا جان خواهش میکنیم ، التماس میکنیم که این کار را زودتر انجام بدهد.و


2 - در

دردا !
من ِ من
چکید
چون قطره ی
شک
خورشید نداشت
معنای ادامه
در جاده ی برف
ردّ پا شد
در در
دریای جزر و مدلول
ادرار من از نگاه زرد خورشید
مسدود گرفت

درمان انسداد ادرار به دلیل عفونت نگاه خورشید

کمی از نگاه سپید ماهتاب را گرفته در هاون احساس خوب میکوبیم، بعد نشادر فاجعه را میگذاریم در حمام تشنج خوب خیس بخورد سپس آن را با چند قاشِ هندوانه به نگاه سپید مهتاب کوبیده شده اضافه میکنیم (ارجح هست هندوانه از سوپر مارکت مهدی جان خریده شود) و در آخر این معجون باید در هوای هردم بیل بمونه تا خوب جا بیفته.و

چگونگی مصرف، روزی سه بار با قهقه به کمک قطره چکان در من ِ من بچکانید


3 – عقل سوراخ

تـندی ی رنگ قطار
قطره قطره
در گو
می چک چک چکد
ش چپ ریل .

این زبانه ی آتشی ست
که در شب خشک
به خاکستر
دلالت می
کند !

همه ی اینایی که گفتم یعنی :
تو یه گل سرخی
که به جرم یاس زودهنگام
دیر باران شده ای

این عنوان عقل سوراخ مال کسیه که این شعر و بافته یا مال کسیه که میگه به به ، به به عجب پنیریه یا مال من خواننده که گیجه ویجه گرفتم {مال بیسوادیه منه گمونم}، در ضمن این عنوان عقل سولاخ تا دیر باران نشده بذارند برا ی دیو ا نش نش نش نشون؛

از اینجا بود

.

Friday, December 22, 2006

Merry christmas







































Merry christmas

این یعنی چی؟


سرافرازي ملت منتخب دكتر احمدي‌نژاد

این سر فصل مقاله فاطمه رجبی یعنی چی؟ (سرافرازی ملت منتخب؟؟؟؟؟) اصلن به خود مقاله کاری ندارم چرا که خود مقاله به شهادت عباراتش آدم را به یاد گربه مرتضی علی می اندازد:(رو که نیست) و

ملت افتخاري عظيم‌تر از گذشته آفريد. به اعتراف دوست و دشمن، مشاركت گسترده مردم در انتخابات مجلس خبرگان رهبري بي‌سابقه بود. شركت بيش از 60 درصد مردم در انتخابات خبرگان برگ زرين دولت احمدي‌نژاد است. ملتِ هميشه پيروز حمايت و سربلندي دولت عدالت‌محور احمدي‌نژاد را اعلان داشت. ملت به مخالفان، معاندان و منتقدان داخلي دكتر احمدي‌نژاد نيز اعلان كرد كه اعتماد كامل به احمدي‌نژاد، آنان را مشتاقانه به پاي صندوق‌هاي راي كشانده است. هيچكس از احمدي‌نژاد هراسي ندارد كه در آراء و صندوق‌ها خيانت كند. اين اطمينان سياسي در 16 سال گذشته كم‌رنگ و كم‌رنگ‌تر شده بود. مجلسيان، مطبوعات، راست‌ها و چپ‌ها، با نگاهي وارونه و كج‌بين در بوق‌ها دميدند كه «نگران سلامت انتخابات هستند» و «بايد از آراي ملت نگهباني كرد» اما احمدي‌نژاد سرافرازانه، بر خلاف پيشينيان، تصميم و اراده ملت را محترم شمرد، كمترين دخالتي در آراي مردم نداشت،‌ و آرام‌ترين انتخابات را در 16 سال گذشته به اجرا گذارد. درود بي‌كران بر احمدي‌نژاد كه قول و فعل‌اش بر مبناي عدالت‌خواهي و صداقت است
دوازده تا خط هفت تا احمدی نژاد

Saturday, December 16, 2006

پسا پسا پسا پسا پسا مدرنیسم


غزل پست مدرن

مهدی موسوی
شاعر پست مدرنیسم


از خودم مثل مرگ می ترسم ، مثل ِ از زندگی شدن با هم

هیچ چی واقعاً نمی فهمم ! هیچ چی واقعاً نمی خواهم !!

دارم از اتفاق / می افتم ، مثل ِ از چشمهای غمگینت

مثل ِ از زندگی تو بیرون ! می زنم / زیر گریه ات را هم

در تنم وزنه های بی ربطی ست که مرا می کـُند به صندلی ام

در دلم بادِ رفته بر بادی ست که ترا تا همیشه در راهم ...

که بدانـم ترا نمی دانم ، که بدانـی مرا نمی دانی

که بداند دلـم گرفته ترا ، که بداند تمـام دنیا هم !

ریملت روی گونه می ریزد وسط اشکهای بچّگی ام

مثل یک موشک قراضه شده که بجا مانده بر تن ِ ماهم

مثل ِ یک موش کوچک از مغزم که ترا هی پنیر سوراخ است!

که فقط می دود همین لحظه ، همه ی روزها و شبها هم !!

قهوه ی روزهای بی خوابیم ، به تو هی می خورد به بخت سیاه

مثل یک مهدی ِ تمام شده ، که کم آورده و ... الـفبا هم
..
.



غزل پست مدرن/ باحال3

چه میکنه این مهدی موسوی. سوپر پسا مدرنیسم. خودش نوشته:
برای آنکه دل خودم و شما را راضی کنم این هم آخرین شعر من که اینجا اوّلین و آخرین جایی ست که آن را خواهید خواند
بچم خودش میدونسته چی گفته. مخصوصن این بیتش منو کشته: در دلم باد رفته بر بادیست...... خداست.
رفتم تو فکر که این وزنه های بی ربطی چطوری مهدی را میکنه به صندلی.
مهدی خدا نکنه تموم شی
ای موش ای پنیر ای سوراخ ای دریدا ای ددم ای وای

این هم شعر من در حمایت از پست مدرنیسم

من سرم درد میک
ند
گنجشک کوچکی
از مار عشق دل
زرد میکند
این بالش و پنیر
ان مرده شور پیر
ای کنگو غریب
تخم کتان من
در کهکشان بکار
چون من سرم
انگار درد میکند


لطفن از دزدیدن شعر من توسط شما معذورم.

Wednesday, December 13, 2006

در تهران Ku Klux Klan


یکی از شرکت کنندگان در کنفرانس هولوکاست تهران
David Duke
Tulsa, Oklahoma, USA
Occupation Politician, writer


David Ernest Duke (born July 1, 1950) is a former Louisiana Republican state representative, a Presidential Primary candidate for both the Democratic and Republican Parties, and former Imperial Wizard of the Knights of the Ku Klux Klan.
Duke is a self-styled "white nationalist," and he is commonly referred to as a white supremacist. He says he does not think of himself as a racist, however, stating that he is a "racial realist" and that he believes that "all people have a basic human right to preserve their own heritage." He speaks against racial integration and in favor of white separatism.

Duke made several unsuccessful bids for political office, including runs for the Louisiana House, Louisiana Senate, U.S. Senate, U.S. House, governor of Louisiana and twice for president of the United States. In 2002, he plead guilty to tax evasion and fraud charges, resulting in a year-long prison sentence. He is a long-time New Orleans resident and the father of two.


امیدوارم که بعد از کنفرانس سیفون ان را هم کشیده باشند. کو کلوکس کلان در تهران بزودی سفارت خود را باز خواهد کرد. جای هیتلرو تیمورو چنگیزو.... خالی.
چرا سعی میکنیم یک گند نازیسم را با گند خودمون لاپوشانی کنیم؟ جنایت جنایت است تعداد آن چه اهمیتی دارد. شرم حضور دیوید دوک ولتان نخواهد کرد. از فردا دروغ گفتن شروع خواهد شد.


این را هم بخونید تا تفاوت ها را دریابید

"ديگر قربانيان يک انکار"

يک هفته پيش از شروع کنفرانس هولوکاست در تهران، روزنامه لوموند چاپ پاريس، نامه ای از محمود صفدی، يکی از شبه نظاميان سابق فلسطينی که ده سال را در اسرائيل زندانی بوده و سال 2006 آزاد شده چاپ کرده است. اين نامه خطاب به محمود احمدی نژاد است و در آن ضمن برشمردن دلايل وجود هولوکاست از او خواسته تا قبل از اعلام عمومی نظراتش تحقيقات تاريخی و شواهد جدی ارائه شده از سوی بازماندگان اين واقعه را مطالعه کند. او نوشته که با اين حرف ها خود و ملتتان را در مقابل چشمان قدرت های سياسی که مخالف امپرياليسم اند اما نمی توانند سخنان شما را جدی بگيرند خوار می کنيد. آقای صفدی خطاب به رئيس جمهور ايران می گويد "فردی در مقام شما نبايد چنين خطای بزرگی را مرتکب شود چه را که ممکن است به ضرر خودتان و بدتر مردمتان تمام شود." محمود صفدی در آخر نامه اش پيرامون "مبارزات مردم من برای استقلال و آزادی اش" می نويسد: "شما احتمالا نفی هولوکاست را به عنوان نشانه ای بر حمايت از فلسطينيان ارزيابی می کنيد؟ اين جا هم اشتباه می کنيد. ما برای بقا و حقوقمان، و عليه بی عدالتی تاريخی که سال 1948 بر ما رفت مبارزه می کنيم. ما پيروزی و استقلالمان را با نفی کشتار صورت گرفته عليه يهوديان بدست نمی آوريم، حتی اگر نيروهايی که امروز کشورمان را در اشغال خود دارند و ما را از آن محروم می کنند از همان گروه باشند."

Monday, December 11, 2006

4 : خرسندی - هادی/ اصغر آقا









www.asgharagha.com

حاج سياح – اولين ايرانى که آمريکايى شد




بسيارى از ايرانيان مى دانند که ميرزا محمد علي، که بيشتر به حاج سياح معروف است يکى از ابتدايى ترين و مهمترين حلقه هاى ارتباطى بين کشور آنها و ايالات متحده بوده است. اما راز او، که قسمتى از اين حلقه ارتباطى بود، تا زمانى که توسط ايرانى ديگرى کشف شد، نسبتاً ناشناخته مانده بود


در سن ٢٣ سالگى حاج سياح دست به سفر مهمى زد که ١٧ سال طول کشید
على فردوسى که در دانشگاه نوتردام دونامور نزديک سانفرانسيسکو در کاليفرنيا به تدريس تاريخ و علوم سياسى اشتغال دارد کاشف این راز بود.
اين جهانگرد بزرگ به مدت بيش از ۶ سال آسياى مرکزى و اروپا را زير پا گذاشت. و اغلب نیزدر فقر مسافرت مى کرد.
پس از شش سال که در اروپا بود، به ايالات متحده سفر کرد
پايدارترين موضوع سفرنامه هاى اودر مورد تلاش مردم برای به زير کنترل قانون کشاندن قدرت پادشاهان و ايجاد يک سيستم اجتماعى منصفانه است.
حاج سياح ايالات متحده را در ژوئيه ١٨٧٧ترک کرد و هرگز نیز به آن بر نگشت. او، بعد از ١٧ سال، به ایران بازگشت.
در برگشت، ، او در مرکز جنبش هاى سياسى مدرن ايران قرار گرفت و به يک متفکر برجسته و مشاور چهره هاى گوناگون اجتماعى تبديل شد. در اوايل قرن بيستم او نقش مهمى نيز در انقلاب مشروطه بازى کرد.
. در سال ١٨٩١ به دلیل سلسله نامه هايى که در موردشرايط رقت بار ايران به پادشاه، روحانيون و ساير مقامات نوشت به زندان افتاد. پس از آزادى خود در سال ١٨٩٣، به دلیل اینکه همچنان از دشمنى مقامات محلى رنج مى برد از نمايندگى ايالات متحده در تهران تقاضاى تحت الحمايگى کرد. ايرانيان از اين درخواست بهت زده شدند؛ چه چيزى باعث شده بود که حاج سياح فکر کند دولت ايالات متحده مجبور است از او حفاظت کند؟ اين درخواست فردوسى رابه جستجودر مدارک وزارت امور خارجه آمريکا کشاند ، جايى که راز حاج سياح را کشف کرد. حاج سياح مدت کمى قبل از ترک ايالات متحده،به شهروندى آمريکا در آمده بود. اين موضوع نه تنها او را مستحق مى ساخت که از جانب دولت ايالات متحده خواستار حفاظت شود بلکه او را به اولين ايرانى تبديل کرد که شهروند آمريکا شده بود.

بقیه مطلب

Friday, December 8, 2006

فتوا و پرسشهای من -1







آ یت الله سید علی خامنه ای




س: خروسى كه گوشت پخته مى‌خورد گوشتش حلال است؟ آيا مدفوع آن نجس است؟

ج) گوشت آن حلال و مدفوع آن نيز پاک است.

من: آیا من که گوشت پخته می خورم مدفوعم پاک است؟ مدفوع پاک یعنی چی؟

: آيا مى‌توان با تربت کربلا (مهر هايى که از کربلا مى‌آورند) روزه را چه واجب و چه مستحب افطار کرد؟

ج) اگر احراز شود که تربت سيدالشهدا (ع) است، خوردن کمى از آن مانع ندارد (چه در موقع افطار و چه غير آن).

من: یعنی با خاک افطار باز کنیم؟ تربت سيدالشهدا (ع)یعنی چی؟ یعنی خاکی که از جسم حضرت است؟ یا خاکی که در محدوده کربلا هست؟ این محدوده تا کجاست؟ محدوده را خدا تعیین کرده یا شهرداری کربلا؟ حالا نمی شد به مومنین بگیم خاک را یاد بود نگه دارند ولی نخورند ؟غیر از ما شیعیان دیگه کی ها خاک خوری تو دستور کارشون هست؟

س: دستور شريعت نسبت به نوشيدن آب در حال ايستاده چيست؟

ج) ايستاده نوشيدن آب در شب مكروه است.

من: چرا؟

س: در بين دوستان شنيده‌ام كه پسر مى‌تواند براى يكبار ريشهايش را با تيغ بزند (براى درست رشد كردن ريش). آيا اين درست است؟

ج) تا وقتى كه مويى به صورت نروئيده است، كشيدن تيغ مانعى ندارد ولى اگر مو بر صورت روييده باشد ـ ولو به شكل پراكنده و كم ـ كشيدن تيغ، بنابر احتياط واجب، جايز نيست.

من: وقتی ریش در نیاورده تیغ بکشد برای چی؟ مثلن زود تر ریش در بیاورد؟ (در علم پزشکی همچین چیزی وجود ندارد.)

س: نظر جنابعالى درباره چهارشنبه سوری چيست؟

ج) علاوه بر آنکه هيچ مبناى شرعى ندارد مستلزم ضرر و فساد زيادى است که مناسب است از آنها اجتناب شود، مضافاً بر اينکه احيای سنت آتش‌پرستان مى‌باشد.

من: آیا زرتشتی ها آتش پرستند؟ از خاک پرستی و خاک خوری بهتر نیست؟ این یک بهانه برای جشن و شادی هست.آیا یک مورد دارید نشون بدید که کسی با این کارها آتش پرست شده؟


واقعآ که این ذهن پرسشگر و روحیه دانش پژوه ما تا مقعد خروس هم میرود
منبع : www.leader.ir

مطلب از اینجاست

عوامفریبی





آیت الله مصباح یزدی در بازگشت از سفر به لبنان میگوید : فرمانده يكي از قرارگاه‌هاي مهم ما كه كاملا مورد اعتماد و وثوق من است براي من تعريف كرد: شبي كه از اين جنگ گسترده و حربه اسرائيلي‌ها خسته شده بودم و دشمن هم با استفاده از هليكوپتر در حال پياده كردن نيرو در خط مقدم بود و به علت در اختيار نداشتن وسايل ديد در شب كاري از دست ما برنمي‌آمد، از شدت خستگي به خواب رفتم. در خواب حضرت زينب(س) را ديدم... و وضع وخيم جبهه خودمان را كه به خاطر هليكوپترهاي اسرائيلي‌ها به وجود آمده بود يادآور شدم .حضرت مرا به صبوري دعوت كردند. اما من همچنان اصرار كردم! حضرت كه اصرار مرا مشاهده كردند با دست خود اشاره‌‌اي كردند و سپس فرمودند: برو تمام شد… بعد از حدود پانزده دقيقه از لحظه خواب من، به من اطلاع دادند كه يك هليكوپتر اسرائيلي با عده‌اي از افراد زبده سقوط كرده و من متوجه شدم در همان لحظه‌ اشارٍه حضرت، اين سقوط براي هليكوپتر اسرائيلي‌ اتفاق افتاده و همين حادثه باعث ترس شديد دشمن و عقب‌نشيني آنها گرديده است.
ادامه مطلب از اینجا

عبدلی این عوامفریبی تا کی میخواد ادامه داشته باشد
تا وقتی که احمق در جهان هست
حضرت زینب(ص) همه اش یک دونه هیلیکوپتر؟
چه عرض کنم
برای خراب کردن چهره مقدسین مذهبی احتیاج به دشمن هست؟
نه والا
خجالت آوره
آره والا

Monday, December 4, 2006

داستان یک دانشگاه







خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فورا متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالا شايسته حضور در کمبريج هم نيستند.
مرد به آرامي گفت : « مايل هستيم رييس راببينيم .» منشي با بي حوصلگي گفت:« ايشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهيم شد. »
منشي ساعت ها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند.
اما اين طور نشد. منشي به تنگ آمد و سرانجام تصميم گرفت مزاحم رييس شود ، هرچند که اين کار نامطبوعي بود که همواره از آن اکراه داشت. وي به رييس گفت :« شايد اگرچند دقيقه اي آنان را ببينيد، بروند.»
رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و سرتکان داد. معلوم بود شخصي با اهميت او وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اينکه لباسي کتان و راه راه وکت وشلواري خانه دوز دفترش را به هم بريزد،خوشش نمي آمد. رييس با قيافه اي عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوي آن دو رفت.
خانم به او گفت : « ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اماحدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم ؛ بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم. » رييس تحت تاثير قرار نگرفته بود ... با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد ، بنايي برپا کنيم.اگر اين کار را بکنيم ، اينجا مثل قبرستان مي شود .»
خانم به سرعت توضيح داد :« آه ، نه. نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم .» رييس لباس کتان راه راه و کت وشلوار خانه دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : « يک ساختمان ! مي دانيدهزينه ي يک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت ونيم ميليون دلار است.»
خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست ازشرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم ؟» شوهرش سر تکان داد.
قيافه رييس دستخوش سر درگمي و حيرت بود. آقا و خانم" ليلاند استفورد" بلند شدند و راهي پالوآلتو در ايالت کاليفرنيا شدند ، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که نام آنها را برخود دارد: دانشگاه استنفورد ، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد.


I picked up the story from here

Sunday, December 3, 2006

shopping : men and women



بدون شرح

نامه ای به پدر

I picked up this story from here


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود که با تعجب ديد درب باز ، تخت خواب کاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور است. متوجه يک پاکت شد که روي بالش گذاشته شده بود و رویش نوشته شده بود :« برای پدر».
با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاکت را باز کرد و با دستان لرزان این نامه را خواند :

پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت این نامه را مي نويسم. من مجبور شدم به خاطر عشق با دوست دختر جديدم فرار کنم، چون نمي خواستم به خاطر آن تو و مادر با من درگیر بشوید. من احساسات واقعي رو با عشق تازه ام پيدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما مي دونستم که تو اون رو به خاطر تيزبيني هاش، خالکوبي هاش ، لباسهاي تنگ ، موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلي بيشتره نخواهي پذيرفت .
پدر میخواستم بدونی که فقط احساسات عامل تصمیم من نبود ، او از من حامله است .او به من گفت که ما مي تونيم با هم شاد و خوشبخت بشيم. و من حرفشو قبول کردم . اون يک تريلي توي جنگل داره و کُلي هيزم براي تمام زمستون. ما رؤيا های مشترکی داريم وتصمیم گرفتیم بچه های زیادی داشته باشیم. او چشمان من را به روي حقيقت باز کرد و فهمیدم که ماري جوانا واقعاً به کسي صدمه نمي زنه. ما اون رو با کمک آدماي ديگه اي که توي مزرعه هستن هم براي خودمون مي کاريم، وهم برای تجارت، ما تمام کوکائينها و اکستازيهايي را که مي خواهيم خودمون تولید خواهیم کرد. در ضمن، پدر دعا کن که علم بتونه درماني براي ايدز پيدا کنه، وعشق من از دست این بیماری نجات پیدا کنه. اون لياقتش رو داره و حیفه که بخواد بمیره .
نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت کنم. يک روز، مطمئنم که براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي خودت رو ببيني و با اونها بازی کنی.
با عشق،
پسرت،
John

پا نوشت :

پدر جان، هيچ کدوم از جريانات بالا که گفتم واقعیت ندارد، من الان تو ی خونۀ دوستم تام هستم و فقط مي خواستم بهت يادآوري کنم که در دنيا چيزهاي بدتري هم نسبت به کارنامه مدرسه ام که الان روي ميزمه میتونه اتفاق بیافتد.
دوسِتت دارم! وهروقت که خونه براي اومدن من امن بود، بهم زنگ بزن.

کوتاه ترین داستان جهان




فقط عیالوار ها میفهمند

Saturday, December 2, 2006

کوثر - نیک آهنگ /یادداشت های یک تبعیدی عصبانی :3


نگاه نيک‌آهنگ کوثر به گذشته، حال وآینده

http://nikahang.blogspot.com/

نامه به ملت شهید پرور آمریکا























در صد هواداران احمدی نژاد در بین ملت آمریکا بعد از نامۀ پیامبرگونۀ وی به مرز 100% نزدیک شد

اینهم دلیلش؛

http://www.foxnews.com/story/0,2933,232826,00.html

Mr. president ahmadynejad please take easy.

.آخه بیگانگی با دنیا تا چقدر, تا کجا

Friday, December 1, 2006

بهنود--مرتضوی



تقابلی بدون ِ شرح ِ

عیار ِ عشق

درخشان - حسین / سر دبیر خودم : 2















http://i.hoder.com
سردبیر خودم
نگاه غیرعادی حسين درخشان به مسايل ايران، فرهنگ عامه و تکنولوژی


1: ابطحی - محمد علی / وب نوشت












1
وب نوشت

http://www.webneveshteha.com

Tuesday, November 21, 2006

سوء تفاهم




اینه

steal



توی زندگی ماها خیلی این اتفاق می افته

Sunday, November 19, 2006

گزارش تصویری / اقدام به خودکشی یک اوباش در تهران






تو همه چی با خارجی ها فرق داریم .....اینجا هم....بابا یارو هر کسیه...باید اونجا روان شناسی...دکتری باشه.
این بابا رفته خودشو بکشه پلیس -مثلا پلیس-طرفش اسلحه گرفته
نظر کاربر
عكس‌هاي ديدار آقاي باهنر با مدير اجرايي دفتر مقابله با مواد مخدر سازمان ملل



کی رفته ملاقات کی. .

Saturday, November 18, 2006




Photo of Rania al-Baz, a Saudi Television Channel One anchor, laying in a hospital bed after being beaten by her husband.













وزیر کشور عربستان : اجازه نداشتن رانندگی خانومها بخاطر حفظ ارزش ومنزلت زن هست.


آيت‌الله العظمي صافي گلپايگاني:

وي با انتقاد از برگزاري برخي مسابقه‌هاي ورزشي همچون مسابقه كوهنوردي بانوان گفت: اين برنامه‌ها اسباب شرمندگي است. بايد مسابقه‌ي واقعي بين ترويج ارزش‌هاي اسلامي باشد.

وي با اعلام اين‌كه ورود زنان در شوراها افتخار نيست، خاطرنشان كرد: الان زنان خانه‌دار را بيكار معرفي مي‌كنند؛ در حالي كه خانه‌داري شغلي مقدس و موجب تقرب پروردگار است و هرچه عفاف زن بيشتر و پوشيده‌تر باشد مقرب‌تر است.



یک گفتگو ساده :.
چرا زنت را زدی داغان کردی؟
برای حفظ ارزش و منزلت زن.

یعنی چی؟
یعنی هر چی بهش گفتم گوش نکرد. دیدم
ارزش و منزلتش داره پیش من کم میشه . منم زدمش که دیگه کم نشه


Friday, November 17, 2006

ما کجاییم؟


سلام
ما کجاییم؟
ثقل زمین کجاست؟
چقدر حق با میخ طویله ملانصرالدین هست؟